reference
برچسب:, :: ::  نويسنده : amir

اگر

 

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

 

برابر باشد با


 ۱ 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

(تلاش سخت) Hard work
H+A+R+D+W+O+ R+K
8+1+18+4+23+ 15+18+11= 98%
(دانش) Knowledge
K+N+O+W+L+E+ D+G+E
11+14+15+23+ 12+5+4+7+ 5=96%
(عشق) Love
L+O+V+E
12+15+22+5=54%
خیلی از ما فکر میکردیم اینها مهمترین باشند مگه نه؟!!!
پس چه چیز 100% را میسازد؟؟؟
(پول) Money
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72%
(رهبری) Leadership
L+E+A+D+E+R+ S+H+I+P
12+5+1+4+5+18+ 19+8+9+16=97%
پس برای رسیدن به اوج چه کنیم؟
(نگرش) Attitude
1+20+20+9+20+ 21+4+5=100%
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان تغییر دهیم، زندگیمان 100%  تغییر خواهد کرد.

"برگرفته از وبلاگ ذهن سعادت مند"

برچسب:, :: ::  نويسنده : amir
 

روزی پدر خانواده ای ثروتمند پسرش را با خود به روستایی برد تا به او نشان دهد که مردم

 فقیر چگونه زندگی می کنند.ان ها چند روزی رادر مزرعه خانوداه ای که تصور می کردند

 فقیرند گذراندند.در بازگشت،پدر از پسر پرسی:«چگونه سفری داشتی»؟

«پربار پدر»

«دیدی که چگونه مردم فقیر زندگی می کنند؟»

«بله»

پس به من بگو در این سفر چه ها یاد گرفته ای؟

برچسب:, :: ::  نويسنده : amir

" یکی بود،یکی نبود.در یک سرزمین دور افتاده پادشاهی بود که علاقه ی بسیاری به پرندگان شکاری داشت.او در دربار خود دو عقاب بسیار زیبا داشت.یکی از آنها هر روز در بلندای کاخ زیبای پادشاه به پرواز در می آمد و هر بار با بر چنگ داشتن شکاری،بازگشت پیروزمندانه ی خود را جشن می گرفت.پادشاه از دیدن توانمندی های بالای عقاب خود بسیار خوشحال میشد.اما در مقابل عقابی دیگر قرار داشت که روی شاخه ای تنها نشسته بود و هیچ تلاشی مبنی بر گشودن بال های توانایش،برای به پرواز در آمدن از خود نشان نمی داد و این سکون،پادشاه را بسیار ناراحت می ساخت.به همین دلیل به دستور پادشاه کشاورزی را به دربار آوردند که مدعی بود " دوای درد پادشاه " در دستان اوست.چند دقیقه پس از ورود کشاورز به قصر،پادشاه هر دو عقاب را مشاهده کرد که در بلندای آسمان به پرواز در آمده اند و جهان را زیر بال های قدرتمندشان سیر می کنند.پادشاه با تعجب از کشاورز پرسید:" چه جادو و حیله ای را به کار گرفتی،تا توانستی او را مجبور به پرواز کنی؟" کشاورز با لبخند گفت:"سرورم هیچ جادو و مکر و حیله ای در کار نبود،من تنها شاخه ای که پرنده روی آن نشسته بود را بریدم،وقتی پرنده دید راهی جز پرواز ندارد بال های خود را گشود و با تمام اشتیاق به پرواز در آمد. عقاب توانایی پرواز داشت اما تکیه بر جایگاهی سست ،او را از به پرواز در آمدن محروم ساخته بود"

نکات اخلاقی و آموزنده:" بسیاری از ما آدم ها درست مثل عقاب گوشه گیر هستیم،و با وجود داشتن توانای های بسیار،تکیه بر جایگاه سست را به حکم عادت،به سیر در جهان و به پرواز درآمدن در آن ترجیح می دهیم،و اینجاست که شکستن شاخه ها به دست حکیمی حاکم آغاز می شود.

پس اگر روزی دیدی شاخه ای سست زیر پایت شکسته شد( در زندگی با مشکلی مواجه گردیدی) بدان که خداوند می خواهد با گشودن بال های افکارت،پرواز در جهان موفقیت را به تو بیاموزد.پس بیا به هم قول دهیم زین پس وقتی شاخه ای سست در زندگیمان شکست،با تمام آرامش بال هایمان را بگشایم که جهان در تسخیر توانای های خداگونه ی ماست.

مهم این است که با توکل به خدا و ایمان به  اعتماد به نفس خود،بال های علم و عملت را بگشای،آنجاست که با به پرواز در آمدن در دنیای سرشار از زیبایی ها،موفقیت های نامحدود را با چنگال توانایت،شکار خواهی کرد 

امروز سالروز تولد نیکولا دو مالبرانش است .

نیکولا دو مالبرانشمالبرانش در سال ۱۶۳۸ در پاریس به دنیا آمد ودر مدرسه ی لامارش فلسفه و در سوربون الهیات را آموخت در سال ۱۶۶۰ به مجمع مذهبی اوراتوار پیوست و در سال ۱۶۶۴ کشیش شد.در همین سال با یکی از کتاب های دکارت به نام رساله در انسان که کتابی در باره ی علم وظایف الاعظاء بود آشنا شد و شیفته تفکر دکارت گردید و برای بهتر فهمیدن آثار او ریاضیات را فرا گرفت. از آثار او در جستجوی حقیقت(۱۶۷۴)، رساله در طبیعت و فیض الهی، تاملات مسیحی (۱۶۸۳)، رساله ی اخلاق (۱۶۸۳)، گفتگو هایی در باره ی مابعد الطبیعه ودین(۱۶۸۸)، رساله در انتقال حرکت، رساله ی عشق به خداوند (۱۶۹۷)، گفتگو ی یک فیلسوف مسیحی با یک فیلسوف چینی در باره ی وجود خدا(۱۷۰۷)می باشد..رساله ی طبیعت و فیض الهی او در اواخر ۱۶۸۹ در فهرست کتب ممنوعه ی کلیسا قرار گرفت.مالبرانش در سال ۱۷۱۵ در هفتاد و هفت سالگی درگذشت.
مالبرانش دکارتی است اما به این معنا نیست که او فقط تکرار کننده ی افکار دکارت است در ضمن از آگوستینوس و یا درست تر از افلاطون نیز متاثر است وبه همین خاطر او را افلاطون مسیحی می نامند." او متفکری بدیع و مبتکر بوده و قلمدادکردن او به عنوان دکارتی یا اوگوستینی القاء تصوری گمراه کننده است.او هر دو بوده است؛ اما تلفیق ساخته ی ذهن مالبرانش بود و صرف الصاق مصنوعی عناصر نامتجانس نبود."[۱] ما هرگز نباید جز اموری را که به وضوح مشاهده می کنیم تصدیق کنیم.ما برای اینکه مسیحی مومنی باشیم باید چشم و گوش بسته اعتقاد داشته باشیم اما برای فیلسوف بودن باید حقایق را به نحو بدیهی مشاهد کرد.مالبرانش بین حقایق ضروری مانند حقایقی که در ریاضیات، ما بعد الطبیعه است و حقایق ممکن مانند قضایای تاریخی تمایز قائل می شود. در همه ی علوم عملی مانند اخلاق، سیاست و طب باید خود را با احتمال خرسند سازیم نه بدان جهت که یقین غیر قابل حصول است بلکه بدان جهت که ما باید به عمل بپردازیم و نمی توانیم در انتظار حصول قطع و یقین باشیم.
اما معرفت یقینی چگونه حاصل می شودو چرا انسان خطا می کند.؟
۱) خطای حواس: مالبرانش مانند دکارت از خطاهای انسان در معرفت و شناخت آغاز می کند.روح و عقل انسان گرفتار تن شده و به واسطه ی تن دارای قوه ی احساس و تخیل گردیده و در فهم و تعقل او تن مداخله کرده لذا برای او خطا ها و اشتباهاتی را به همراه می آورد.حواس برای این است که از بدن محافظت کند و در این قسمت درست کار می کند اما انسان نمایش های حواس را حقیقت اشیاء می پنداردو آنچه را که از این طریق درک می کند موجود می انگارد اگر ما گرما را حس کردیم در این حس کردن گرما خطایی صورت نمی گیرد خطا در این جاست که اراده ی ما حکم می کند که گرما وجود دارد.در دیدن ماه و خورشید... نیز همین گونه است. از نظر مالبرانش خطا ضروری انسان نیست بلکه متکی به کاربرد اختیار ماست. مالبرانش حافظه را موازی احساس می داند بدین معنی که تخیل قوه ی تولید یا تولید مجدد صور خیالی اشیاء مادی در غیبت آن اشیاء است.لذا همان نوع ملاحظاتی که در باره ی خطا با توجه به احساس به عمل آمد ممکن است در بار ه ی خطا دررابطه ی با تخیل نیز به عمل آید.و همچنین ممکن است لذت و المی را که احوال نفس ما است اراده آن را از اشیاء بداند؛به عبارت دیگر مالبرانش مانند دکارت معتقد است که کیفیات ثانویه وجود ندارد. تخیل و توهم نیزما را شیفته ی اشخاص و گفته های پیشینیان می کند و باعث خطا می شود؛ اشاره مالبرانش به ارسطو گرایی است. تمایلات در طبع انسان مهر و کین ایجاد می کند و این مهر و کین حجاب فهم انسان می شود. نفسانیات از تمایلات شدید تر است
۲) خطای فاهمه: خود قوه ی فهم انسان نیز او را به اشتباه می اندازد.چون انسان،قوه ی فهم خودرا نا محدود می داند و گمان می کند می تواند به همه چیز علم پیدا کند.اگر ذهن به محدودیت خود توجه نکند خطاهایی ناشی می شود. خطاهای فاهمه ی محض را می توان فقط با ملاحظه ی طبیعت خود ذهن و تصوراتی که برای فهم اشیاء ضروری است کشف کرد.مالبرانش پس از اینکه موجبات گمراهی را بر شمرد قواعدی را برای دست یابی به حقیقت مطرح می کند. اینکه از ساده ترین و آسانترین چیزها شروع کنیم وبر پایه ی ادراک تصورات واضح و متمایز باشد و شیوه ای منظم هم چون ریاضی در پیش بگیریم و از ساده به مرکب واز آسانتر به سخت ترو به شیوه ای منظم، شبیه به نظمی که علمای ریاضی ملحوظ می دارند به پیش رویم.
مالبرانش دو گانگی دکارتی میان روح و ماده را می پذیرد و چنین نتیجه می گیرد که هیچ یک از این دو نمی تواند مستقیما در دیگری تاثیر کند.چون جوهری که ممتد است دارای صفت شکل و حرکت است و جوهری که فکر محض است دارای صفت ادراک و اراده است.به عبارت دیگر ذهن و بدن دو جوهری اند که میان آنها تطابق تام هست اما تعامل وجود ندارد.ذهن فکر می کند اما موجب تحریک بدن به معنی اخص این کلمه نمی شود و بدن ماشینی است که در واقع به مشیت خداوند با نفس وفق داده شده است.هیچ ارتباط ضروری میان اراده ی ما و حرکت بازوی ما وجود ندارد اگر چه ما اراده ی خود را علت طبیعی می دانیم اما علت حقیقی نیست علت موقعی و یا به تعبیر فلاسفه ی اسلامی علل معده است.مالبرانش معتقد است که فاعل علی حقیقی هم به فعل خود و هم به کیفیت فعل خود علم دارد.علت حقیقی بودن یعنی فاعل خلاق بودن و هیچ فاعل انسانی قادر به خلق نیست خالق فقط خداوند است پس علت حقیقی هم خداوند است.وقتی من اراده می کنم که بازوی من باید حرکت کند خداوند بازویم را حرکت می دهد.همچنین در باره ی علت و معلول می گوید چون خدا علت حقیقی است نظم و ترتیبی را بر جهان حاکم کرده است. یعنی همیشه پس از الف، ب به وجود می آید.یعنی خداوند اراده کرده است که بعد از الف ب را به وجود بیاورد و ب متعاقب الف است و ما خیال می کنیم که الف علت ب است.خلاصه آنکه:
۱) فعل همه از خدا است و آنچه را عادة علت می گویند علت ذاتی نیست بلکه علت عَرَضی یا سببی است.
۲) خداوند تنها علت حقیقی است. از آنجایی که مالبرانش به توازی جسم و روح معتقد است می گویددر جسم حرکت وجود دارد و در روح خداوند میل را خلق کرده است. روح میل به خیر اعلی و کمال مطلق دارد و غایت قصوای او خداوند است. ولی از آنجایی که روح هبوط کرده است و تابع بدن شده است لذا سوی خیر های متناهی میل پیدا می کند.به عبارت دیگرروح اراده ی لذت و شوق متناهی می کند و به سوی سرچشمه های لذت مادی جذب می شود.ولی در ضمن می تواند بفهمد که این خیر متناهی خیر اعلی و کلی نیست به همین خاطر می تواند از آن سر باز زند و امتناع ورزد. هیچ کس جز با اختیار خویش اسیر خیر متناهی نمی شود.اراده قدرتی فعال است بدین معنی که هر چند می توانم خیر متناهی را اراده کنم یا نکنم، اراده ی من فی نفسه نمی تواند به خودی خود معلولی خارجی ایجاد کند. معلول خارجی را خداوند ایجاد می کند. با این وجود اراده قدرتی فعلی است نه انفعالی.بر خلاف فاهمه ی محض که انفعالی صرف است یعنی تصورات را ایجاد نمی کند بلکه آنها را قبول می کند.سوال اصلی این است که این تصورات از کجا به فاهمه می آید.این تصورات نمی تواند از اجسام باشد، خود نفس هم نمی تواند آن را ایجاد کند، و نمی توان فرض کرد که خداوند از اول ذخیره کاملی از تصورات فطری را در نفس به ودیعت نهاده است. لذا به عقیده ی مالبرانش تنها توجیه تصورات این است که " ما همه چیز را در خداوند رویت می کنیم." به عبارت دیگر ما به تفکر و تعقل خودمان صورتهای موجود را ادراک می کنیم.این صور یا مثل در علم خداوند وجود دارد.چون ما ادراک ذات باری را داریم به واسطه او صور را ادراک می کنیم. در حقیقت علم صفت خدا ست.
خدا را که می بینیم صور را می بینیم، صور را که می بینیم موجودات را در می یابیم. خدا را بدون واسطه می بینیم و مخلوق خدا را به واسطه ی خداوند می بینیم.مالبرانش معتقد است که ما با رویت خداوند که واجد آن هستیم حقایق ازلی امتداد معقول به عنوان مَثل اعلای عالم مادی را درک می کنیم. اما در مورد نفس اینگونه نیست. ما هرگز نفس را در خداوند رویت نمی کنیم.ما فقط به واسطه ی آگاهی به آن علم داریم.ما به نفس علم داریم معنی اش این نیست که به وضوح و روشنی علم داریم.بلکه نفس را توسط حالات آن مثل الم، درد و شادی... می شناسیم.اینکه نفس دارای چنین حالاتی است فقط از طریق تجربه به دست می آید.اگر به نفس از طریق رویت خداوند علم پیدا کنیم می بایست علم ما ماقبل تجربی باشدو به حالات آن علم می داشتیم در صورتی که اینگونه نیست.معرفتی که ما به نفس داریم ناقص است اما کاذب نیست ولی معرفتی که ما از طریق احساس به دست می آوریم نه تنها ناقص بلکه کاذب هم هست. آگاهی که ما از نفس داریم هرگز ما را دچار خطا نمی کند. و برای آنکه دچار خطا نشویم نباید آن را با بدن خلط کنیم. با بکار بردن عقل می توانیم از خلط اجتناب کنیم. مالبرانش معتقد است که ما فقط با حدس و گمان نسبت به فرشتگان و نفوس دیگر علم داریم چون آنها با ما تفاوت دارند ما فقط حدس می زنیم که نفوس انسانها ی دیگر از نوع نفوس ماست. البتته درست است که ما با یقین به واقعیاتی در باره نفوس دیگر علم داریم اما این علم از طریق خداوند است یعنی خداوند این علم را به من داده است.
سه نوع وجود است که ما در باره ی آنها نوعی معرفت داریم و می توانیم نسبتی با آنها داشته باشیم ۱- خداوند یا موجود بی نهایت کاملی که مبدا و علت همه چیز است ۲- ارواح که ما فقط با احساس درونیی که از طبیعت خود داریم آنها را می شناسیم ۳- بدنها که در باره ی وجود آنها با نوعی وحی که واجد آنیم یقین حاصل می کنیم. البته وحی طبیعی داریم و وحی فوق طبیعی؛ وقتی سوزنی را به انگشتم می زنم خداوند درد را در من ایجاد می کند اما با توجه به علل موقعی که خداوند ترتیب داده است ایجاد درد به وسیله او خبر یا نوعی " وحی طبیعی " از وجود به آنها است.برای حصول اطمینان در باره ی وجود ابدان، نیاز به علم به وجود خداوند داریم. اما چگونه این علم حاصل می شود.برهانی که مالبرانش در باره ی خداوند اقامه می کند همان برهان وجودی آنسلم است که دکارت نیز آن را بیان کرده است.مالبرانش معتقد است که همه صفات خیر لایتناهی رامی شود برخداوند حمل کرد.یعنی خداوند قدیر، قدیم،واجب و حی و حاضر... است اگر خداوند اشیاء و جهان مادی را خلق کرده است از سر ضرورت نیست زیرا مخلوقات نمی توانند چیزی را که نا متناهی فاقد آن باشد بر نا متناهی بیفزایند.لذا خداوند عالم را به اختیار خلق کرده و به اختیار حفظ می کند عمل خلق ناشی از خیر و محبت است.
دکارت معتقد به سه جوهر بود یکی جوهر نفس که حقیقت آن تفکر بود و قابل ادراک و اراده است.اما مالبرانش مدعی است که ما به نفس خود در خداوند علم پیدا نمی کنیم بلکه ما فقط به واسطه ی آگاهی به آن علم داریم ما به واسطه ی اموری که وقوع آن را در خود ادراک می کنیم به نفس خویش علم داریم. جوهر دوم ماده است که حقیقت آن بعد و پذیرنده ی شکل و حرکت است. اما نفس انسان نمی تواند به ماده علم پیدا کند مگر از طریق جوهر سوم یعنی خداوند. نفس چیزی را نمی تواند ادراک کند مگر به او پیوسته باشد و.نفس به خدا پیوسته است لذا او را مستقیما درک می کند وصور را که در علم خداست نیز درک می کند و آنگاه از این طریق جهان ماده را ادراک می کند.یعنی نفس ما صور را مستقیما ادراک نمی کند. ما با بررسی جزئیات به صور نمی رسیم بلکه ما از آنجایی که خداوند را رویت می کنیم وچون صور در خداوند وجود دارد لذا ما به صور علم پیدا می کنیم.انسان هر چه می بیند در خدا می بیند" ما همه چیز را در خداوند رویت می کنیم"." خداوند مکان ارواح است هم چنان که فضا مکان اجسام است"ما حقایق ازلی وامتداد معقول را در خداوند رویت می کنیم.
از آنجایی که مالبرانش امتداد معقول نامتناهی را در خداوند قرار می دهد بعضی گفته اند که او خدا را به نوعی جسم می داند. و این همان تفکری است که در اسپینوزا به کمال رسیده است.چون نفس بر جسم و یا جسم بر نفس اثر ندارد و حتی خود اجسام در یکدیگر و خود اذهان نیز در یکدیگر تاثیری ندارند. لذا موثر حقیقی در هر چیز و هر امر خداست.و آنچه که به عنوان علت و معلول بیان می شود علت و معلول نیست بلکه تصادف ومقارنه ی امور است. حرارت آب را گرم نمی کند بلکه این خداست که آب را گرم می کند لذا خدا دائما در حال خلق است. علت فاعلی و موثر حقیقی خداست و حرارت علت طبیعی و یا علت موقعی است.اما مشیت خداوند فقط به کلیات تعلق می گیرد نه به جرئیات یعنی همان قوانینی که برای عالم مقرر نموده است،و از این طریق انسان را مختار می داند.
۱) مالبرانش بسیاری از حرفهای قرون وسطی و متکلمان آن عصر را تکرار کرده است اما این تکرار با توجه به جدال او با ارسطوئیان معاصرش مورد توجه است.
۲) از آنجایی که مالبرانش امتداد معقول را در خداوند جای داده است می توان او را حلقه ی اتصال دکارت و اسپینوزا دانست.
۳) دکارت آن چنان که پاسکال معتقد بود به حد اقل از خداوند اکتفا کرد و هدف او از فلسفه اش ارائه ی یک روش برای تحلیل علمی پدیده ها و به دنبال علم جدید بوده است. اما مالبرانش با اینکه دکارتی است یک تصویر خدا مدارانه از هستی ارائه داده است.
۴) بارکلی اصول و مبادی اصالت تجربه را پذیرفته و به استنتاجاتی که لاک به آن نرسیده بود او رسید اما تصویری خدا محورانه از اصالت تجربه ارائه می دهد. می توان همین نقش را برای مالبرانش در فلسفه ی دکارتی قائل شد و مشابهت هایی را بینشان پیدا کرد اگر چه که کاملا با هم تفاوت دارند.
نویسنده: عبدالعلی - عنایتی منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://tdi.blogfa.com پی نوشت: [۱] - تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، غلامرضا اعوانی، جلد چهارم، ص ۲۳۰ همچنین سیر حکمت در اروپا و تاریخ فلسفه قرن هفدهم نوشته ی امیل بریه، اسماعیل سعادت.

امروز سالگرد  درگذشت «یوهان سباستیان باخJ.S.Bach» موسیقیدان بلند آوازه آلمانی است كه 28 جولای 1750 درگذشت. وی بسال 1685 به دنیا آمده بود و 65 سال عمر كرد. پدر یوهان نیز موسیقیدان بود. باخ آهنگهای جاویدان متعدد ساخته و به یادگار گذارده است.

یوهان سباستیان باخ (به آلمانی: Johann Sebastian Bach) ‏ (۲۱ مارس ۱۶۸۵ - ۲۸ ژوئیه ۱۷۵۰) آهنگساز و نوازنده ارگ آلمانی است که آثارش برای دسته آواز، ارکستر و تک‌سازها، تقریباً تمام انواع متفاوت موسیقی دورهٔ باروک را دربرمی‌گیرد و موسیقی آن دوران را به بلوغ خویش رسانده‌است. با وجود اینکه او شکل تازه‌ای را از موسیقی ارائه نکرد، ولی توانست سبکِ شایع در موسیقی آلمان را با فنون کنترپوان، غنی سازد. این فنون، مبنی بر تنظیم چیدمان هارمونیک و موتیف در مقیاس کوچک و بزرگ بود و همچنین سازواری[۱] ریتم‌ها و بافت‌های برگرفته از موسیقی کشورهای دیگر چون ایتالیا و فرانسه را شامل می‌شد.

لطافت قوی موسیقی باخ و گستردگی حاصل هنر وی، او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان غرب در سنت تُنال مشهور ساخته‌است. با توجه به عمق معنایی، قوّت فنی و زیبایی هنرمندانه، آثاری چون کنسرتوهای براندنبورگ، سوئیت‌ها و پارتیتاها برای ساز کلاویه‌ای، مس در سی مینور، پاسیون به روایت متای قدیس، پیشکش موسیقایی، هنر فوگ و تعداد فراوانی کانتات که ۲۲۰‌تا از آنها برجامانده‌است، را می‌توان نام برد. نمونه‌ای از این ویژگی سبک‌گرایانه را در قطعهٔٔ زیر، در همسرایی «شکوه خداوند هماره در اوج باد» (به آلمانی: Ehre sei Gott in der Höhe) از ارتاریوی کریسمس، تصنیف‌شده به سال ۱۷۳۴ طی دوران بلوغ هنری وی، می‌توان مشاهده کرد.

زندگی

سالهای نخستین

یوهان سباستین باخ عضوی از شگفت‌آورترین تبار موسیقایی تمام اعصار بود. در زمانی بیش از ۲۰۰ سال، خاندان باخ توانست دوازده نوازنده و آهنگساز شایسته و توانا را تربیت نماید. ..

بقیه در ادامه ی مطلب

 

دیان آربس Diane Arbus از معروفترین هنرمندان عكس قرن ۲۰ آمریكا ۲۸ ژوئیه ۱۹۷۱ در ۴۸ سالگی خودكشی كرد. هنر او در گرفتن عكس مستند بود . او می گفت كه می خواهد با دوربین « تاریخ اجتماعی » را بنویسد و چنین كتابی، یكپارچه حقیقت است ، زیرا كه دوربین آئینه است و دروغ نمی گوید و با قلم فرق بسیار دارد.
« دیان » برای یافتن سوژه های خود به بیمارستانها ، به محله های فقیر نشین شهر ، به میان خانه بدوشها ، گدایان ، سالخوردگان تنها ، علیل ها و ... می رفت و در حالت خاصی از آنان عكس می گرفت . دولتمردان و سیاستمداران از كار افتاده را هم در روزهای ناتوانی مستثنی نمی كرد. عكسهای زن و شوهرها را در روز عروسی در كنار عكسهای پنجاه ــ شصت سال بعد آنان قرار می داد و مونتاژ می كرد. مجموعه عكس او اینك مورد استفاده رسانه هاست.
وی در عین حال استاد تدریس فن عكاسی در دانشگاه بود و این نكته ازوست كه یك عكس خوب بدون زیرنویس باید داستان را بیان دارد.

ایزابل سالاری در 23 نوامبر 1998 در پروجیا ایتالیا به دنیا آمد مادرش گابریلا ، ایتالیایی ، فرانسوی است و پدر ش حمید سالاری ایرانی کاملا محسوس بود از کودکی که استعداد آواز و نقاشی دارد.

او در نقاشی هایش همان احساس کودکانه را که تمام کودکان از آن بر خوردارند را روی بوم اورد با این فرق که  ایزابل احساسات خود به خودی که در نظر گرفته بود در تابلو هایش نسبت به سنش دارای هارمونی رنگی وکمپوزیسیون بود و با عدد طلائی (فی1.6813) برابری می کرد تعجب همگان برای این برانگیخته شده بود که چنین قواعدی توسط یک فرد دارای درجه PHDامکانپذیر است نه یک دختر نوجوان 12 ساله …

البرتو وسپاتسیانی، کارشناس برجسته نقاشی در ایتالیا در باره او گفته: من به عنوان رییس مرکز بین المللی نقاشی ویا مارگوتا ایتالیا، باید بگویم برای نخستین بار است که شاهد خلق چنین اثار فوق العاده زیبا توسط یک کودک هستم چرا که این نوع اثار در جهان تا به امروز فقط توسط نقاشان معروف بزرگسال و حرفه ای خلق شده است.

زندگی
هرمان ملویل در اول اوت 1819 در شهر نیویورک متولد شد. اجداد هرمان از طرف پدر از بازرگانان انگلیسی بودند و از طرف مادر از خانواده‌های اصیل هلندی. تحصیلاتش بر اثر ورشکستگی و سپس مرگ پدر ناتمام ماند. مرگ زودرس پدر و عطوفت مبالغه‌آمیز مادر موجب شد که ملویل سراسر عمر را در کشمکشهای روحی، احساسی و حتی جنسی به سر برد که همه آنها در زندگی و آثارش انعکاس یافته است. از سوی دیگر در دوره نوجوانی شوق حادثه‌‌جویی در او به وجود آمد.
در پانزده سالگی به فکر امرار معاش افتاد و به چندین کار مانند خدمت در بانک و آموزگاری دست زد و در نوزده سالگی در سمت ملاح ساده با کشتی تجاری به لیورپول سفر کرد. این سفر الهام‌بخش او در چندین کتاب گشت، از آن جمله ردبرن که در یک زمان در انگلستان و امریکا منتشر گشت.
در بیست و سه سالگی ملویل به گروه صیادان نهنگ در اقیانوس اطلس پیوست و از آنجا با ملاح دیگری در جزایری که مسکن قبایل وحشی بود، پیاده شد و مدتها میان آنان به سر برد. ماجراهای این سفر در کتاب تایپی نقل شده است که در 1846 در نیویورک انتشار یافت. ملویل در این جزیره اولین بار در میان تضاد زندگی متمدن اروپایی و زندگی بومیها که به تدریج نابود می‌شد، قرار گرفت و با آنکه این قوم، چنانکه از معنای کلمه تایپی که به معنی آدمخوار است، برمی‌آید، مردمی جنگجو بودند، از آنان هیچگونه رفتار ناشایست ندید، حتی فعالیت مشترکی را با آنان آغاز کرد. توصیف زندگی این قبایل وحشی بسیار دقیق و گاه هیجان‌آور است. از سوی دیگر بیان زنده و گویا به طور کلی در آثار ملویل او را وقایع‌نگاری دقیق معرفی می‌کند.
ملویل پس از ترک این جزیره با کشتی صید نهنگ به دریا رفت و در تاهیتی پیاده شد و یک سال در میان بومیها به سر برد. وصف این منطقه دلپذیر در کتاب امو آمده است. که خاطره‌های دل‌انگیزی در بردارد و شوق ملویل را به افقهای دوردست و شکوه و جلال بکر و وحشیانه طبیعت نمودار می‌سازد، شکوهی که حتی از قلمرو افسانه نیز پا فراتر گذارده و به فضای نامتناهی رسیده است؛ همچنین احساس اضطراب‌انگیزی که از اسرار عالم هستی در دنیایی مافوق یا خارج از ظواهر دنیای متمدن پدید می‌آید.
ملویل در 1843 با اجبار به نیروی دریایی امریکا وارد شد و بیش از یک سال را در آن گذراند. در رمان نیم‌تنه سفید(1850) حوادث زندگی این دوره یکساله را شرح می‌دهد و در واقع کتاب خود را ادعانامه پرشوری می‌سازد بر ضد رفتار غیرانسانی فرماندهان ارتش در نیروی دریایی امریکا. داستان نیم‌تنه سفید مورد پسند فراوان عامه مردم قرار گرفت.
در 1847 ازدواج کرد و در نیویورک مقیم شد، در حالی که آثار وی که مربوط به حوادث و ماجراهای مختلف بود برایش شهرتی فراهم آورده بود، چنانکه درباره او می‌گفتند: «مردی که میان قبایل آدمخوار زیسته است.» در مجامع نیویورک پذیرفته شد و به محافل ادبی راه یافت، اما چیزی نگذشت که با اندوه فراوان پی برد که میان زندگی مردمی که با آنان رفت و آمد دارد و زندگی درونی او به هیچ وجه مشابهت و هدف مشترک وجود ندارد.
در این هنگام با نیروی تخیل به کار پرداخت و کتاب ماردی را در 1849 انتشار داد. ملویل پس از عدم پیروزی این کتاب به شدت ناامیدی و ناکامی یافت و در 1850 به مزرعه‌ای که در ماساچوست خریده بود و در همسایگی هاوثرن قرار داشت، پناه برد و به عمق تخیل خویش فرو رفت و شاهکار خویش موبی دیک را خلق کرد که یکی از آثار مهم ادبیات داستانی است.
سال بعد ملویل کتاب پیر یا ابهامات را در 1852 منتشر کرد که بدبینی عمیق نویسنده را نشان می‌داد. قهرمان کتاب آیینه‌ای بود از حال روحی او، مردی ساده که قربانی فلاکتهای زندگی گشته است.
ملویل در این دوره با فقر و بیماری واندوه ناشی از زندگی خانوادگی و از دست دادن فرزند، دست به گریبان بود و برای امرار معاش داستانهای کوتاهی در مجله‌ها انتشار می‌داد که مجموع آنها در کتابی به نام قصه‌های بازار فراهم آمد. ملویل در این مجموعه کمتر به خاطرات شخصی پرداخته، اما دوره‌های تاریک زندگیش، به هرحال در آن انعکاس یافته است.
در داستان ایزرائل پاتر(1854) سرگذشت جوانی نقل می‌شود که پدر و مادر او را از ازدواج دلخواه بازداشته‌اند و ناچار به ترک خانه می‌شود، با کشتی به سفر می‌پردازد و با حوادث و ماجراهایی روبرو می‌گردد. در این اثر تجزیه و تحلیل حوادث با هنر داستانپردازی ملویل آمیخته است. ملویل سالیان دراز را در سکوت گذراند، تنها در 1866 دیوانی از او منتشر شد با عنوان تصویرها و نماهایی از جنگ شامل اندیشه‌هایی درباره جنگ داخلی. در این زمان ملویل به خدمت اداره گمرک درآمد و به کار اداری پرداخت که تا آخر عمر با عایدی کم آن به سر برد.
در 1876 داستان بزرگ فلسفی و منظوم خود را به نام کلرل منتشر کرد که شامل رؤیاهای مبهم از آشتی با عالم خلقت که هنوز هم نامفهوم و تاریک مانده است.
پس از این اثر از نو سکوت برقرار گشت و چند ماه پیش از مرگ دستنوشته داستان بیلی باد را کامل کرد که تا 1924 منتشر نشد. این آخرین اثر چون آخرین لبخند ملویل به روی زندگی است و وسعت هنری او را آشکار می‌سازد. در 1951 از این داستان اوپرایی ساخته شد.
هرمان ملویل سرانجام در 28 سپتامبر 1891 در نیویورک درگذشت.
ملویل امروزه یکی از بزرگان ادب امریکا شناخته شده، در حالی که به علت ابهام و جنبه‌های تمثیلی و اشاری آثارش، در زمان حیات ناشناخته ماند. ابتدا مردم انگلستان با انتشار داستان موبی دیک و سپس مردم فرانسه با ترجمه آن به زبان فرانسوی به ملویل شهرت واقعی بخشیدند.
آثار
برخی از مهمترین آثار ملویل عبارتند از:
1- تایپی Typee (1846)
2- امو Omoo (1847)
3- ردبرن Redburn (1849): داستان از زبان جوانی به نام ردبرن نقل می‌شود؛ از خانواده‌ای قدیم و ورشکسته که از شوق جهانگردی بی‌تاب است و پس از موانع بسیار موفق می‌شود که بر کشتی تجاری عازم لیورپول بنشیند و بدین طریق آرزوی کودکی خود را تحقق بخشد، اما زندگی دشوار در بندر، رفتار خشونت‌آمیز فرماندهان، سختگیری همکارانش اولین سرخوردگیها را در او پدید می‌آورد.
- ماردی Mardi (1849): این اثر به ظاهر داستان ماجراهای عجیبی است که در جزیره‌ای اتفاق افتاده و در واقع هجوی نیشدار است از زندگی اقتصادی جامعه غرب و مذهب آمیخته با سالوس و ریا. جنبه اشاری و کنایی کتاب درباره مردم پرمدعای نیویورک، مورد پسند خوانندگان قرار نگرفت.
4- نیم‌تنه سفید White-Jacket (1850)
5- موبی دیک Moby dick (1850): حوادث این کتاب در حدود 1840 در کنار کشتی صید نهنگ و به وسیله گروهی مجهز می‌گذرد به رهبری کاپیتان ای . چب این قهرمان بدخلق و با خوی اهریمینی یکی از پاها را به وسیله نهنگ غول‌آسا، یعنی موبی دیک از دست داده و همه هدف زندگیش منحصر شده است به یافتن این نهنگ و انتقامجویی و غلبه بر آن و هنگامی که سرانجام کشتی و غول دریایی در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و مبارزه آغاز می‌شود، این کشتی است که شکست می‌خورد و در اعماق دریا فرو می‌رود. ملویل با قدرت سحرآمیز کلمات و با بکار بردن عبارتهای سخت و خشونت‌بار و مکالمه‌ها و ساختن صحنه‌های پرهیجان، خواننده را به فکر تصاحب و شکست این غول می‌اندازد و در مجموع شعری لطیف و آسمانی با تصویرهای درخشان و صوتی داوودی بر سراسر کتاب حکمفرما می‌سازد. داستان کتاب، چنانکه در همه آثار ملویل دیده می‌شود، تمثیل ونشانه‌ای است از مردی عصیانزده، در برابر قدرت شر و مصمم به خلع سلاح کردن این قدرت و غلبه بر آن. ملویل بالطبع دارای روحی مذهبی است و نمی‌خواهد به داستان خود صورتی کفرآمیز بخشد و خود را در مبارزه با عالم خلقت رویاروی قرار دهد، بعکس پیوسته در جستجوی نوعی آشتی میان بشر و خداست، از این رو سنگینی عصیانها و تردیدها را بر دوش قهرمانان کتاب می‌اندازد و خود می‌گوید: «این کتاب در آتش جهنم نوشته شده» تا خود همچنان پاک و تسکین‌یافته باقی بماند. ارزش کتاب موبی دیک به سبب قصه مرموز و پیچیده و دشوار به صورت معماهای هیجان‌زده، بسیار دیر شناخته شد، اظهار نظرهای انتقادی و ترجمه‌های فراوان از این کتاب به زبانهای گوناگون، همه پس از جنگ جهانی اول صورت گرفت و کتاب خوانندگانی یافت که قادر بودند به وسیله این داستان به عمق احساس نویسنده پی برند وتفسیرهای متفاوتی از آن به عمل آورند.
6- پیر یا ابهامات Pierre, or the Ambiguities (1852)
7- قصه‌های بازار Piazza Tales (1853): ملویل در این مجموعه کمتر به خاطرات شخصی پرداخته، اما دوره‌های تاریک زندگیش، به هرحال در آن انعکاس یافته است.
8- ایزرائل پاترIsrael Potter (1854): سرگذشت جوانی نقل می‌شود که پدر و مادر او را از ازدواج دلخواه بازداشته‌اند و ناچار به ترک خانه می‌شود، با کشتی به سفر می‌پردازد و با حوادث و ماجراهایی روبرو می‌گردد. در این اثر تجزیه و تحلیل حوادث با هنر داستانپردازی ملویل آمیخته است.
9- تصویرها و نماهایی ازجنگ Battle-Pieces and Aspects of the War (1866): شامل اندیشه‌هایی درباره جنگ داخلی.
10- کلرل Clarel (1876): شامل رؤیاهای مبهم از آشتی با عالم خلقت که هنوز هم نامفهوم و تاریک مانده است.
11- بیلی باد Billy Budd (1924): بیلی باد، قهرمان کتاب، جوان ملاحی است مظهر نیکی با قلبی ساده که بدون هیچگونه عصیان ظاهر در خاموشی مطلق خود را به دار می‌آویزد.
ملویل با خلق داستانهای مربوط به دیار دوردست و بیگانه مبتکر شیوه ادبی و هنرمندانه گشت که بعدها نویسندگانی چون استیونس، پیرلوتی و سامرست موآم دنبالش را گرفتند.

منابع:
- http://www.ketabnews.com به نقل از کتاب فرهنگ ادبیات جهان نوشته زهرا خانلری

امروز سالگشت درگذشت «نیراد چودریNirad Chowderi» نویسنده و تاریخدان بنگالی است

كه یکم آگوست سال 1999 در یكصد و دو سالگی درگذشت و دهها اثر از خود به جای گذارد

 که همه اش پند و واقعیت است. چودری كه در بنگال شرقی (بنگلادش امروز) به دنیا آمده و

در هند و انگلستان زندگی كرده بود در 99 سالگی آخرین كتاب خود تحت عنوان «3 سوار» را

 نوشت. نوشتن یك كتاب كامل، جالب و بدون نقص در این سن، در تاریخ ادبیات جهان بی سابقه

 بوده است.
     چودری كه در دانشگاه كلكته، رشته تاریخ را تحصیل كرده بود، كار نویسندگی را از نوشتن

مقاله و تفسیر خبر آغاز كرد. وی برای رادیو هند هم تفسیر می نوشت و شخصا این تفسیرها

را می خواند.
     نخستین اثر چودری كه در عین حال معروفترین آنها است «سرگذشت یك هندی گمنام»

عنوان دارد. پیروزی این كتاب، باعث شد كه چودری بیشتر كتابهایش را به شكل بیوگرافی بنویسد.

كتاب معروف دیگر او «خاور، خاور است و باختر، باختر(غرب)» ضعف و عقب ماندگی ملل شرق را

 عادت چاپلوسی، كتمان حقیقت، به كم ساختن (قناعت)، ترس از مافوق، تصوّر برتری آدم اروپایی

 و نیز رواج رشوه و امروز و فرداکردن در سازمانهای دولتی، فساد اداری و نپوتیسم (قوم و خویش

بازی) به دست داده و این وضعیت را به حساب مغولها گذارده كه پس از استیلا بر بیشتر مناطق

 آسیا (از مدیترانه تا دریای ژاپن)، با بی رحمی، زورگویی و خشونت هایی كه نسبت به مردم

مغلوب بكاربردند آن خصلت ها و روانشناسی را بوجود آورده اند که باید سریعا اصلاح شود.

 چودری در این كتاب، یک ضعف دیگر ملل شرق را نداشتن روزنامه نگار واقعی و قاضی تمام

عیار به دست داده است.
     كتاب مهم دیگر چودری، «كارهای ماكس مولرMax Muller» شرقشناس آلمانی است كه

تاریخ ادیان مشرق زمین را در یك مجموعه 50 جلدی منتشر ساخت و همه عمرش را صرف

 مطالعه درباره مشرق زمین، هند و مزدائیسم (خداپرستی ـ آیین زرتشت ـ معتقدان به

 اهورا مزدا) كرد. کتاب پر از پند و اندرز چودری، «زندگی كردن و یا زنده بودن و زندگی نكردن»

 عنوان دارد. وی در این کتاب اثبات کرده است که مسائل و مشکلات یک انسان از خود اوست

و نداشتن برنامه، تفکّر و دورنگری کردن پیش از دست زدن به هرکاری مخصوصا ازدواج و انتخاب

 پیشه و استفاده نکردن از تجربه بویژه لغزش های دیگران است. تالیفات دیگر چودری عبارتند

از «گذرگاه»، «دست تو، ای ماجراجوی بزرگ»، «قاره جادوگران»، «درباره كلایو Clive» که یك

 تاریخ است در زمینه استعمار هند توسط انگلیسی ها و 39 تالیف دیگر.

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» آخرین ساخته اصغر فرهادی با مجموع فروش نزدیک به ۱۰ میلیون دلار نخستین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران لقب گرفت.

بر اساس خبری که روز گذشته سایت‌های سینمایی منتشر کردند و سایت شخصی لیلا حاتمی بازیگر این فیلم نیز آن را تایید کرد، فیلم «جدایی نادر از سیمین» که این روزها در انتظار نوبت اکران در سینماهای امریکا و چند کشور اروپایی دیگر است، توانست با مجموع فروش ۱۰ میلیون دلار (حدود ۱۱ میلیارد تومان) عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند.

به نوشته روزنامه اعتماد، رکورد قبلی پرفروش‌ترین فیلم مربوط به اخراجی‌های دو ساخته مسعود ده نمکی بود که بدون اکران بین‌المللی و فقط در سینماهای ایران ۵.۸ میلیون دلار فروش داشت.

فیلم جدایی نادر از سیمین در سینماهای تهران و شهرستان‌ها در مجموع ۳/۳ میلیون دلار فروش داشت و مجموع فروش بین‌المللی آن در سینماهای فرانسه، آلمان، انگلستان، بلژیک و ترکیه هم از مرز هفت میلیون دلار گذشت. با این حساب، این فیلم با فروشی بیش از ۱۰ میلیون دلار نام خود را به عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران ثبت کرد.

این فیلم در هفته گذشته در فرانسه ۳۴۰هزار دلار دیگر فروخت و مجموع فروشش در این کشور به مرز شش میلیون دلار نزدیک شد. اکران جدایی نادر از سیمین از دو هفته پیش در آلمان آغاز شد و در هفته اول در ۵۰ سینما ۲۱۸۰۰۰ دلار فروش کرد و در هفته دوم با اضافه شدن پنج سینمای دیگر نزدیک به ۲۱۷۹۰۰ دلار در تعطیلات آخر هفته فروش داشت. به این ترتیب مجموع فروش جدایی نادر از سیمین در آلمان طی ۱۰ روز به ۶۰۰هزار دلار رسید و به احتمال زیاد فروش آن در این کشور تا هفته دیگر از مرز یک میلیون دلار عبور خواهد کرد. مجموع فروش این فیلم در انگلستان به ۴۵۰هزار دلار رسیده و پیش‌بینی می‌شود در آخرین هفته اکران با ۵۰۰هزار دلار فروش به کار خود پایان دهد. مجموع فروش این فیلم در کشورهای بلژیک و ترکیه هم به ترتیب ۲۶۰هزار و ۱۵هزار دلار بوده است.

این در حالی است که اکران این فیلم در خیلی از کشورها هنوز آغاز نشده است. جدیدترین زمان اعلام شده برای اکران «جدایی نادر از سیمین» مربوط به کشورهای هلند و مجارستان و اسپانیا است که به ترتیب در ۲۰ مرداد و سه و چهار شهریور این فیلم را اکران می‌کنند.»

جدایی نادر از سیمین» در دو هفته گذشته جایزه اول سه جشنواره جهانی را هم از آن خود کرده است. این فیلم علاوه بر دریافت جایزه بزرگ بهترین فیلم بخش مسابقه جشنواره سن پترزبورگ روسیه، جایزه اول جشنواره زردآلوی طلایی ارمنستان و جایزه جشنواره کرواسی را در هفته گذشته از آن خود کرد. این فیلم همچنین به تازگی جایزه بهترین فیلم و فیلمنامه جشنواره فیلم «دوربان» آفریقای جنوبی را به جوایز بین‌المللی خودش افزود.
 
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* و من چقدر خوشحالم كه حالا یك فیلم به این فروش رسیده است ...
داوود میرباقری کارگردان سریال مختارنامه اوج قصه کربلا را داستان حضرت ابوالفضل (ع) ذکر کرده بود، صحنه‌هایی که با تمام تلاش‌های این کارگردان در نهایت پخش نشدند....
 
چهره‌ حضرت ابوالفضل (ع) در سریال «مختارنامه» که هیچ‌وقت پخش نشد!!
 
 
http://img.roozpix.org/uploads/Elnazjon-1.jpg
برچسب:, :: ::  نويسنده : amir
سری جدید عکس های فقیهه سلطانی
همه افراد خاص مثل هنرپیشه ها و خواننده ها  معمولا طراح لباسی دارند که پوشش آنها را مدیریت می کند تا پوشش آنها لطمه ای به شغل و حرفه آنها وارد نکند . در این میان پوشش تعدادی از آنها برای متعجب کردن مردم و متفاوت شدن طراحی می شود . البته پوشش بعضی از آنها مانند مایکل جکسون نتیجه تفکر خودشان می باشد . در اینجا 10 تای برتر را به شما معرفی می کنم .

10. Amy Winehouse   امی وینهوس
 
ستارگانی که با ظاهر خود همه را متعجب می کنند !!  +عکس - www.taknaz.ir
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید. این وبلاگی است که در مورد همه چیز اطلاعات داریم و امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد و به دوستانتون و هر کسی که میشناسید معرفی کنید. در ضمن نظر دادن یادتون نره. ممنون از وقتی که گذاشتید.
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مرجع و آدرس shadow20.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 169
بازدید کل : 32265
تعداد مطالب : 272
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Create your flash banner free online Check Google Page Rank

javahermarket

آپلود رایگان عکس
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools

Free SEO Tools

Generate your flash banner free online